گلچین زیباترین شعر در مورد رسوایی
شعر در مورد رسوایی
شعر در مورد رسوایی ،شعر در مورد رسوایی عشق،شعر در مورد عشق و رسوایی،شعر درباره رسوایی،شعر درباره عشق و رسوایی،شعر رسوایی،شعر رسوایی عشق،شعر رسوایی عاشق،شعر رسوایی زمانه،شعر رسوایی ده نمکی،شعر رسوایی حافظ،شعر رسوایی دل،شعر رسوایی،شعر درباره رسوایی،شعر رسوای عشق،شعر در مورد رسوایی عشق،شعر عشق رسوایی محض است،شعر عشق رسوا،شعر عاشقانه رسوایی،شعر عاشق رسوا،شعر رسوایه زمانه،شعر رسوای زمانه،شعر رسوای زمانه از کیست،شعر رسوای زمانه منم دیوانه منم،شعر رسوای زمانه علیرضا قربانی،شعر رسوای زمانه منم از کیست،شعر رسوای زمانه منم،شعر رسوای زمانه،متن شعر رسوای زمانه منم دیوانه منم،شعر دل رسوا،شعر رسوای دل،شعر رسوا دل من،شعر رسوای دل شجریان،شعر رسوای دل از رهی معیری،متن شعر رسوا دل من،شعر فیلم رسوایی،شعر درباره عشق و رسوایی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد رسوایی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما
شعر در مورد رسوایی
به خدا عشق، به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
شعر در مورد رسوایی عشق
کار با ابرو کمانان آخرش رسوایی است
تیر اگر از چشم برخیزد سپر بیهوده است
شعر در مورد عشق و رسوایی
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شعر درباره رسوایی
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
شعر درباره عشق و رسوایی
عاشقم خواهد و رسوای جهانی ,چه کنم؟
عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی
شعر رسوایی
عشق و رسوایی خطر دارد زلیخای عزیز
یوسفت در گوشه زندان بماند بهتر است
شعر رسوایی عشق
من چشمامُ وا میکنم
تا رسوای دِلِت بشَم
رسوایی سربلندیه
اگر که لایقت بشم
شعر رسوایی عاشق
آفتاب هم نمی داند در خلسه ات سر فرود آورد
همه در تو رسوایی عالم را دیده اند لحظه ای
شعر رسوایی زمانه
خوشی ِ خلق ِ دنیا را حرام از ابتدا داند
ز طبل گنده اش خیزد چه آسان بانگ رسوایی
شعر رسوایی ده نمکی
عشق رُِسوایی ندارد ؛ صبر کن .
بی سرانجامی ندارد ؛ صبر کن .
شعر رسوایی حافظ
مرد به اندازه تنهایی خود می گرید
کوس رسوایی خود را در مشت می گیرد
شعر رسوایی دل
باز کارم با تو ای گل روزها
تا کنار شط رسوایی کشد
هستی و آخر نمی بینم تو را
با تو کارم تا به تنهایی کشد
شعر رسوایی
طـبـل رسـوایـی زدم کـه عاشقـم !!! … اما کـسی یارم نـشد
دلـبـری ، دلـدادگـی را لایـقـم !!! … امـا کسـی یـارم نـشد
شعر درباره رسوایی
زن
به دامنِ باد می افتد
باد
به دامنِ زن
و
رسوایی
بلند می خندد !
شعر رسوای عشق
غنچه دل گروی شیدایی است
غم نادیدن تو رسوایی است
دل شیدا و غم نادیدن
شود آیا زتو کامی چیدن؟
شعر در مورد رسوایی عشق
تشت رسوایی من ز بام تو افتاده است
از صدایش؛ همه عالم این ندا در داده است
شعر عشق رسوایی محض است
همه رنگ پلیدی گرفته اند
چهره از رسوایی سیاه می کنند
شعر عشق رسوا
روز رسوایی من
روز رسوایی تو بود امروز
شعر عاشقانه رسوایی
سرمایه ی این دل بجز عشق نباشد
آری به خدا عاشقم و عاشق رسوایی خویشم
شعر عاشق رسوا
کار با ابرو کمانان آخرش رسوایی ست
تیر اگر از چشم برخیزد سپر بیهوده است
شعر رسوایه زمانه
مرا به خلوت تردید خفتگان خاک چه کار ؟
به جستجوی هبوطم ، نیاز رسوایی ست
شعر رسوای زمانه
جان من، ناز نگاهش ز دل زار بپرس
غم تنهایی ما را ز شب تار بپرس
باورت گر نشود حرف دل و گفته ی شب
راز رسوایی ما را ز خود یار بپرس
شعر رسوای زمانه از کیست
سهم من ازعشق تو رسوایی وافســـوس
هــــر لحظه از حس فراق آتش گرفتــــم
شعر رسوای زمانه منم دیوانه منم
حرمت رسوایی و بیچارگی را پاس دار
نیک نامی بر در او بدترین بدنامی است
شعر رسوای زمانه علیرضا قربانی
خیره در سایه وسیاهی شب
می چمم در سکوت و تنهایی
با دو پایی پیاده می گردم
طول این کوچه ها به رسوایی
شعر رسوای زمانه منم از کیست
شدی همچون دیگرانی که می آورند رسوایی
برای لذت هایشان دست میبرند به هر کاری
شعر رسوای زمانه منم
مرا از رسوایی مترسان
مرا از عریانی مترسان
مرا از ترست مترسان
مرا از عشقت مترسان
مرا از بی آبرویی مترسان
مرا از بی یاری مترسان
شعر رسوای زمانه
در مکتب عشقت، رسوایی دیگر چرا؟
هر شب که مرا می مکی، دستگیر می شوم
متن شعر رسوای زمانه منم دیوانه منم
دوباره بغض من آمد،شراب رسوایی
خیال میرسدو، ،،اضطراب رسوایی
شعر دل رسوا
دوباره می نگرم سایه سایه تکرارت
ز یاد تو،شرر دل، سراب رسوایی
شعر رسوای دل
جرمم فقط عاشقی است
شاید هم رسوایی احساس …
شعر رسوا دل من
طبلِ رسواییِ من در کوی و برزن می نواخت
عاشـقت در کُلِّ شهرش بی کس و بد نام بود
شعر رسوای دل شجریان
چه ساغر رمزیست بهت چشمانت
اسیر زهد شدم ،در نقاب رسوایی
شعر رسوای دل از رهی معیری
دوباره بر تن یک اتفاق روییده
تمام محنت یک انقلاب رسوایی
متن شعر رسوا دل من
من حاضرم که باعث رسوایی ام شوی
تنها دلیل ممکن تنهایی ام شوی
شعر فیلم رسوایی
بر دامن رسوایی دستم چو دراز آمد
از آفت این آتش خاکستر ساز آمد
شعر درباره عشق و رسوایی
سنجی اگرم بازار از جانب رسوایی
سودم ز زیانم بین! صد رتبه فراز آمد
رسوایی هر عاشق از جانب معشوق است
“همیار”! از آنِ تو، از سوی نیاز آمد
شعر در مورد رسوایی
تو که عاشق تری از من ، مکن پنهان که پیدایی
مگر عاشق شدن اینجا، محکوم است به رسوایی
نیازی گر مرا باشد ، تو هم آن جمله خواهانی
که این رسوایی ندهم من ، به تخت پادشاهانی
شعر در مورد رسوایی عشق
دوباره بازی این روزگار،بخشیدم
شکوه باور تو در،جواب رسوایی
شعر در مورد عشق و رسوایی
چشم هایت میکشاندم به رسوایی
شهره ی شهرمیشوم به تنهایی
مثل مهتاب ساکتی ام که
نه پلنگی دارد و نه همپایی
روسری رها میکنی در باد
وغزل میشود تماشایی
حرف دل را بزن به معشوقت
تاکجا نقاب های دنیایی؟
من کیم؟خسته شاعری نتها
وتوتعبیرخواب های رویایی
کاش شبی قدم بزنم با تو در این حال
تا ته کوچه شعرهای زیبایی
شعر درباره رسوایی
هزار نسل به جبران اشتباه پدر
به دوش خسته کشیدند بار رسوایی
شعر درباره عشق و رسوایی
نگاه شعله ی امیدبسته ی شبها
کران خاطره ای تا شهاب رسوایی
شعر رسوایی
سرافکنده تر از بیدم
در این تاراج رسوایی
تظاهر میکنم اما
به شیدایی…
نه من خو خواهدم کردش
نه عادت کرده تنهایی…
شعر رسوایی عشق
هزار شام فراقت، و یک شب دیگر
من و روایت دل، در کتاب رسوایی
شعر رسوایی عاشق
زاری و خواری و بیماری و هم شیدایی ست
هر که شد عاشق تو عاقبتش رسوایی ست
شعر رسوایی زمانه
با تمام دل خود در شب رسوایی من
پشت این پنجره تا عین سحر تار بزن
طبل رسوایی این قوم به جان باخته را
باز هم بر سر هر کوچه و بازار بزن
شعر رسوایی ده نمکی
وای از آن لحظه رسوایی و افشا شدن حس درون
وای از آنروز که از سرّ دلم هیچ نمانَد پس پرده …
شعر رسوایی حافظ
چیزی درونم در پی رسوایی ام هست
طوفان به چشمم دارم اما غیر نم نیست
شعر رسوایی دل
کسی در منجلاب رسوایی
دست و پا می زد
دستی جلو آمد و
تیرِ خلاص را زد
شعر رسوایی
چه بگویم؟ عهد دل به همه عالم رسوایی است
ناگفته این ادعا عشق بود! این چه سزایی است
دلی که به قلم شرح شرح فراق خود را می گوید
قلم به تصویر عشق کشیده، این چه جفایی است
قصد من از این شرح، هرچه بود هست اما نیست
همه این گفته ها و ناگفته ها شرح ناکجایی است
شعر درباره رسوایی
این تشت که افتاده ز بام است ، صدایش
رسوایی ما را کند آوازه ی این شهر
شعر رسوای عشق
آنکه بی پروایی اش ، هردم مرا رسوا کند
کاش از رسوایی خود اندکی پروا کند
شعر در مورد رسوایی عشق
برو از خاطرم ای خاطره ی رسوایی
برو از شهر دل ای نائِــره ی شیدایی
شعر عشق رسوایی محض است
چنان انگشت بردندان گرفته ساقی از اشکم
که من ازترس رسوایی کنون دزدانه می گریم
شعر عشق رسوا
گویی که میدانم
اما نبر نامم
ترسم ز رسوایی
آزاد شو از دامم
شعر عاشقانه رسوایی
یک عمر نوشتم من وای از غم رسوایی
یک عمر سرودم من داد از دل شیدایی
یک عمر زدم آتش بر این دل تنهامن
تا سوزد و سازد با تنهایی و بی تابی
یک عمر نوشتم یار یک عمر نوشتم تو
یک عمر سرودم من تنها نُت رسوایی
شعر عاشق رسوا
ای گل من راه و رسم عاشق آزاری بدان
فرق رسوایی عاشق از گنهکاری بدان
شعر رسوایه زمانه
بر سر میدان رسوایی عشق
عالمی را همچو شیدایی ببین
شعر رسوای زمانه
عشق را سر برهنه باید کرد
بر سر چارسوی رسوایی
شعر رسوای زمانه از کیست
شیخ ایمان داد و ترسایی خرید
عافیت بفروخت رسوایی خرید
شعر رسوای زمانه منم دیوانه منم
زهد بفروشیم و رسوایی خریم
دین براندازیم و ترسایی خریم
شعر رسوای زمانه علیرضا قربانی
بگویم تاب رسوایی ندارم
نگویم ترک تنهایی ندارم
شعر رسوای زمانه منم از کیست
چو در میدان رسوایی فتادی
درین میدان بزن گویی بشادی
شعر رسوای زمانه منم
مرا در دام رسوایی فگندی
کنون در چاه تنهایی فگندی
شعر رسوای زمانه
ز گریه عشق را رسوایی آمد
ز رسوایی ترا شیدایی آمد
متن شعر رسوای زمانه منم دیوانه منم
نبینی کزین بدهنر دخترم
چه رسوایی آمد بپیران سرم
شعر در مورد رسوایی
- ۹۷/۰۷/۰۵